loading...

🍂خ‍ــش خ‍ــشِ خ‍ــاط‍ـرات🍂

🍂برگریزان روزمرگی های من🍃

بازدید : 261
سه شنبه 14 مهر 1399 زمان : 22:37

امروز طرفای ساعت11 بود که مثه سگ خوابم میومد و برام عجیب بود باوجود دوتا

تانکر (لیوانامون گندس) چایی خوردن !! دیگه دوازده ونیم تموم شدکارمون،اد همین

که پامو گذاشتم بیرون دیدم اتوبوس رفت چون ایستگاه بعدیش تقریبانزدیک بود،عین

کصخلا دویدم تابرسم که نرسیدم و پاهام حسابی خسته شد.. بعدم که اومدم خونه

دستو صورتمو شستمو رفتم وبدون ناهار خوابیدم تا ساعت 5 که داشتم خواب میدیدم

جومونگ داره گرگی رو پوست میکَنه:|| و ناله‌های گرگه اذیتم میکرد و ازخواب پریدم://

هیچکیم خونه نبود :)) قراربود دوتا کار اوکی کنم به میم خبربدم،که خب خواب موندم

ورفتم به میم پی ام دادم گفتم ببخشید خواب بودم:/ ناهارمم تازه خوردم

ابجیمم تازه اومده، از دیروز رفته بود ارایشگاه دخترعموم برا آمبره موهاش و لیزر صورت

شبم مونده خونه عموم ! خوب رنگ کرده براش موهاشم نسوخته

اگه میشد چی میشد....
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی