ولی انصافای بار زندگی کردن کمه واسه رسیدن به خواستههامون! دوس دارم تویکی
از زندگیهای بعدیمی اکیپ داشته باشیم و دزد حرفهای باشیم:))) ازاینا که خیلی
خفنن وخیلی هوشمندانه نقشه دزدیای بزرگ میریزن و هیچوقت لو نمیرن! ازاینا که سرتا
پا ست چرم مشکی میپوشن،موی کوتاه ! اکیپمونم دخترونه میبود:D منو زیزی و فری
و زرا شمالی ! زیزی تک تیراندازمون میبود:D همینطور گاهی میرف اغفال میکرد طرفو:D
فری رانندمون بود، بعد آفرود میداشتیم،هواپیما شخصی میداشتیم،زیردریایی میداشتیم
موتور خفن! خلاصه حسابی خفن میبودیم و فری هم خدای همه اینا میبود:D بعدزرا شمالی
برا موفقیتمون مینشست دعا میکرد:D یا استخاره میگرف واسه هرباز دزدی:D (اعتقادات
نمرده:D ) منم هکر گروه میبودم بعدهربار توکشورای مختلف پلن دزدی میریختیم!
مثلای بارمیرفتیم اهرام مصری مومیایی بلندمیکردیم:D بعدگروهمونم عضو دارک وب میبود
اونجا معامله میکردیم ! بعد تو یکی از پلنای دزدی من عاشقی پسرجذاب میشدم (ترجیحا
هنری کویل:D ) بعد اینم بلندش میکردم واسه خودم:D
بعد اخر هر دزدی جشن میگرفتیم ،پول پارتی ،مست کردن ،چت کردن! ولی ازاونجایی که
زرا شمالیمون حوزویه ،ی بار ب زور مستش میکردیم بعد گل میکشیدیم تو صورتش هی
فوت میکردیم تا دودخوره شه مسچت شه:D
ولی ن برا اینکه امادگی بدنی داشته باشیم نباید سمت مشروب ومواد بریم!
ب نحوهی مرگمون فک نکردم ولی مثلا بعد اینکه بزرگترین پروژهی دزدی رو انجام دادیم
بازنشست میشدیم و باهویتای فیک ب زندگی ادامه میدادیم،اصن شایدی موسسه خیریه چیزی
هم باز کردیم:D
+ولی خیلی دوس دارم بازکردن قفل باسنجاق و قفل ماشینا و قفل گاوصندوقا رو یادبگیرم ن
برا دزدی ،برا اون حس خفنش=))
از هر فرصتی برای کار خیر استفاده کن!