همه چیز با گذشت زمان تغییر میکنه. من هم کمکم پی بردم که خیلی چیزها
از یادم رفته.. دیگه نمیدونستم دوست داشتن چه شکلیه، حسش چطوره و چرا
باید باشه. قلبم عادت کرد به آروم زدن، یه ریتم آروم و همیشگی..
دزیره: و کسل کننده؟
ادوارد: کسل کننده؟ بهتره بگم آرامش داشتم.. و این آرامش باعث شد وارد مرحلهی
جدیدی از تنهایی بشم، مرحلهای که از دوست داشتن و دوست داشته شدن میترسی..
فرار کردن رو یاد میگیری. نادیده گرفتن قلبت رو یاد میگیری، و بعد خودت هم باورت
میشه که قلبی نداری.. پیتر راست میگفت، اِدی توی سینهش هیچی نداره..
واسه همینه که خیلی وقته از چیزی ناراحت نمیشم..
به نظرت عجیبه که چیزی نمیتونه ناراحتم کنه؟
کتابفروشی خیابان بیست و یکم شرقی|#روزبه_معین
پیام تسلیت علی دایی